دو پآرتی جونگ کوک[قلب جامونده!..]
پارت:اخر
با ذوق تو چشماش به سمت گوشیش رفت و باهاش تماس گرفت اما جوابی نداد
نگران شد ولی با حرفاش به خودش امید میداد
چون کسی نبود که اینکار رو انجام بده
_بیخیال حتما سرش شلوغه...
گوشیش رو دوباره پرت کرد روی تخت و
طوری تو افکارش غرق شد
که انگار دنبال چیزی بین اون همه سوالا و حرفای تو ذهنش میگشت..
فقط دنبال یه جواب بود
جواب اینکه چرا بجای خودش
گوآه با خنده و بغل های کوک مواجه میشه
روزها براش به کندی میگذشتن
اما دیگه جاشون رو به هفته ها داده بودن،باز داشت با همون افکار و سوالات قبل زندگی میکرد
هنوز خبری از پسر نشده بود،نه زنگی،نه جواب دادنی
فقط حرفایی که مردم می زدند شنیده بود
شنیده بود که کسی که همه بدترین ورژن و روی سردش رو دیده بودن،داشت بهترین ورژنش رو به اون دختر یعنی گوآه نشون میداد
_امیدوارم شایعه باشه،امیدوارم نزنه زیر قولش...ولی اگه بزنه زیر قولش؟پس برای همین بود باهام سرد تر رفتار میکرد برای همین بود که دیگه خنده هاش و بیب گفتناش رو نمی شنیدم..
بخاطر اشک توی چشماش اطرافش رو تار میدید
تمام امیدها و ارزوهاش از بین رفته بودن
حدس میزد حرفای جونگ کوک دروغه
فکر نمی کرد جونگ کوک دوباره عاشق بشه،مثل اینکه عشقش به دختر کامل نبود و میتونست خیلی ساده و تو کمترین زمان از بین بره...
می شد گفت جونگکوک قولش رو شکست اما به همراه قلب دختر
دستاش رو سمت چشم هاش برد
اشک هایی که روز زمین سر می خوردن رو
پاک کرد...سوالی به زبون اورد که معلوم نبود قراره به
سوالش جوابی داده بشه یا نه!
_قول دادن فقط برات مثل چند کلمه ساده بود؟یا واقعا قولی در کار نبودش؟!
کسی نبود به سوالش جوابی بده
و فقط قلب جامونده دختر باقی مونده بود!
با ذوق تو چشماش به سمت گوشیش رفت و باهاش تماس گرفت اما جوابی نداد
نگران شد ولی با حرفاش به خودش امید میداد
چون کسی نبود که اینکار رو انجام بده
_بیخیال حتما سرش شلوغه...
گوشیش رو دوباره پرت کرد روی تخت و
طوری تو افکارش غرق شد
که انگار دنبال چیزی بین اون همه سوالا و حرفای تو ذهنش میگشت..
فقط دنبال یه جواب بود
جواب اینکه چرا بجای خودش
گوآه با خنده و بغل های کوک مواجه میشه
روزها براش به کندی میگذشتن
اما دیگه جاشون رو به هفته ها داده بودن،باز داشت با همون افکار و سوالات قبل زندگی میکرد
هنوز خبری از پسر نشده بود،نه زنگی،نه جواب دادنی
فقط حرفایی که مردم می زدند شنیده بود
شنیده بود که کسی که همه بدترین ورژن و روی سردش رو دیده بودن،داشت بهترین ورژنش رو به اون دختر یعنی گوآه نشون میداد
_امیدوارم شایعه باشه،امیدوارم نزنه زیر قولش...ولی اگه بزنه زیر قولش؟پس برای همین بود باهام سرد تر رفتار میکرد برای همین بود که دیگه خنده هاش و بیب گفتناش رو نمی شنیدم..
بخاطر اشک توی چشماش اطرافش رو تار میدید
تمام امیدها و ارزوهاش از بین رفته بودن
حدس میزد حرفای جونگ کوک دروغه
فکر نمی کرد جونگ کوک دوباره عاشق بشه،مثل اینکه عشقش به دختر کامل نبود و میتونست خیلی ساده و تو کمترین زمان از بین بره...
می شد گفت جونگکوک قولش رو شکست اما به همراه قلب دختر
دستاش رو سمت چشم هاش برد
اشک هایی که روز زمین سر می خوردن رو
پاک کرد...سوالی به زبون اورد که معلوم نبود قراره به
سوالش جوابی داده بشه یا نه!
_قول دادن فقط برات مثل چند کلمه ساده بود؟یا واقعا قولی در کار نبودش؟!
کسی نبود به سوالش جوابی بده
و فقط قلب جامونده دختر باقی مونده بود!
۱۲.۰k
۰۵ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.